تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

بده باد ببره غصه هاتو ^_^

منوی بلاگ
دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۲۷ ب.ظ

ماجراهای جوجه 1

آخرای شهریور حدود دو سال پیش بود که بابا در حالی که لبخند مرموزی رو لباش بود وارد خونه شد...و صدای جیک جیک جوجه های توی حیاط فرصت ندادن که سوال پیچش کنیم...میدونستم خیلی وقته سودای پرورش جوجه و برداشت تخم مرغ و مرغ و خلاص شدن از شر تخم مرغای آبکی و مرغای هورمونی تو سرش داره..ولی نمیدونستم به این شدته که تصمیم داره ده تا جوجه ی گوگولی رو تو بالکن خونه نگه داره...نگم براتون که بر ما چه 
ها گذشت تا این جوجه ها مرغ و خروس شن..
اوایل خوب بود،خیلی خوشگل و نرم بودن جوجه ها فقط صداشون رو اعصاب بود که اونم من چون معمولا تو اتاق بودم نمیشنیدم صدای نحسشونو [وی ابدا رابطه ی خوبی با حیوانات ندارد و نداشته و احتمالا نخواهد داشت حالا که چه مورچه ی بی زبون با اون چهره ی زشتش باشد چه طاووس باشد چه خرگوش گوگولی باشد چه جوجه ی فوکولی باشد هرچه میخواهد باشد]
کم کم کاکل در آوردن،
تقریبا همشون یه چیزی رو سرشون بود که نمیشد تشخیص داد کودوما نرن کودوما ماده،ولی بابا میگفت اونایی که آروم ترن مادن،که خب با این حساب ما دوتا جوج دختر داشتیم و هشت تا جوج پسر..
 وحشی بازیاشون از جایی شروع شد که از بالکن خونه ی ما که طبقه ی سوم بود سقوط میکردن تو بالکن طبقه ی اول بعضی وقتا هم میوفتادن تو کوچه...فکر کنید یهو همسایمون زنگ خونمون میزد میگفت سلام خوب هستین؟جوجتون و آوردیم 
حقیقتاً من این تمایلشون به خودکشی و ربطش میدم به دوره ی حساس بلوغ که جوجه ی نوجوان میخواد یه طوری هیجاناتشو تخلیه کنه:)
گاهی وقتا هم وقتی بابا آخر شبا میرفت بهشون سر میزد و میشمردشون میدید عه!یکیشون کمه!نگم براتون که چقدر دعا میکردم وقتی از اون بالا خودشونو پرت میکنن پایین رو هوا سکته ی مغزی کنن یا بیوفتن پایین پا و گردنشون بشکنه یا گم شن دیگه پیدا نشن:/
ولی از شانس من وقتی شبا متوجه میشدیم که یکیشون نیست،جلوی در خونمون در حالی که تو خواب هفت پادشاهه پیداش میکردیم،قشنگ معلوم بود که طول روز و رفته پی لات بازی و ولگردی :/
این داستان ادامه دارد...
شخصا یه ماجرای اکشن باهاشون داشتم که بعدا تعریف میکنم:)
موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۰۹
حیات ..

نظرات  (۸)

😂😂😂😂 خروسا خیلی به صداشون مینازن، ایش:/
پاسخ:
به بال و پر و کاکل و گردن دراز و ته ریششونم مینازن://خیلی ایشش 
ما داشتیم.‌ صبح سر و صدا می کردن. تبعیدشون کردیم.

کلا اولویت اولمون خوابه!
پاسخ:
هومم خیلی صداشون رو اعصابه:/
ما پخ پخشون کردیم:)
وای چقدر بامزه😂
پاسخ:
با مزه و عجیب:))
نسبت تعداد مرغ و خروسا برعکس نباید می‌شد؟ :دی
پاسخ:
نه دیگه اون موقع خروسا زیادیشون میشد:دی
ولی قرار بود تعدادشون برابر باشه که جفت شن..مثل اینکه اشتباه شده بود:/
اسپویل کردی پست بعدتو -__-
پاسخ:
عه حواسم نبود:/
فک کردم ضایست که خوردیمشون:|
خیلی خوب بود😂😂😂
تمایل به خودکشی😂

پاسخ:
😂😂😂
سلام شبتون بخیر. از طرف گروه ختم قرآن برای اعلام سهمیه روز دوم خدمت رسیدم
خانم شیری نت نداشتن به این دلیل اطلاع رسانی به این شکل شد :)
روز دوم: ایه ۲۰۳ تا ۲۳۲ سوره بقره جزء۲ .به نیت امام علی علیه السلام و حاجت روایی نغمه بانو و اقای محدث زاده
التماس دعا 
پاسخ:
سلام ممنون
مرسی از اطلاع :)
چشم،ماهم التماس دعا داریم
۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۰۱ مردی بنام شقایق ...
سلام

اتفاقا خیلی هم خوبه

من از سنی که خودم تونستم تنهایی رو پام وایسایم تا قبل ازدواج همیشه تو خونه کلی جک جونور داشتم. مرغ و خروس و جوجه هم که جزو لاینفک حیاط خونه بابام اینا بود.

ولی چرا میپرن پایین؟
خب یه قفسی توری ای چیزی براشون بزنید زبون بسته هارو ^_^
پاسخ:
سلام 

بله اگه آدم علاقه داشته باشه خیلی خوبه 
بابای منم خیلی دوست داره، خونه ی بابابزرگم اینا همیشه مرغ و خروس هست:/:)

چون ارتفاع نرده های بالکن کم بود،میخواستن ببینن اون بیرون چه خبره،بعد هوای پرواز میزد به سرشون:))
جاشونو عوض کردیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی