تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

بده باد ببره غصه هاتو ^_^

منوی بلاگ

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

یه وقتایی یادمون میره که باید منتظر باشیم
باور نداریم که این انتظار تموم شدنیه و بالاخره میشه که تموم بشه و شروع کننده ی تغییر باشه...حتی تصورش هم نمیکنیم..
در نتیجه آماده نیستیم و باز هم زمان میخوایم..وقت اضافه میخوایم..
و وقتی آماده نباشیم شرم داریم که بگیم خدایا میشه تموم میشه؟خدایا اجازه میدی؟

خدایا بهمون لیاقت بده که یه منتظر واقعی باشیم..لیاقت بده که بتونیم تو جهان زیبایی زندگی کنیم..

۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۱۱
حیات ..

تقریبا همه ی چالشایی که عنوانش "ده کاری که باید قبل از مرگم انجام بدم" و خوندم واسم جذاب و جالب بودن:)
باعث شد بعد از مدت ها فکر کنم به اهدافی که چند وقتیه گمشون کردم..
فکر کنم به اینکه اول از همه قبل از مرگم حتما باید یه کار درست و حسابی واسه جمع و جور کردن افکار و عقایدم بکنم و اینقدر مشکوک و مردد نباشم به همه چی و با استحکام زندگیمو ادامه بدم و راحت فکر کنم..
اخیرا خیلیا منطقی خطابم میکنن...میگن همه چیو تو منطق و فلسفه تفت میدی بعد از دهنت میدی بیرون
میگن باید زن نیچه میشدی تا نیچه از دستت بگریه و دیوونش کنی...:)))
امم..خب بقیش اینکه..قبل از مرگم حتما باید یه کاری واسه خانوادم بکنم...نمیدونم چی...ولی یه طوری بشه که بهم افتخار کنن 
دوست دارم قبل از اینکه بمیرم همه ی جاهای قشنگ دنیارو ببینم..
کنسرت شادمهر و امید حاجیلی هم باید برم:|
عاشق بشم و باهم قدم بزنیم تو خیابون و ازین قبیل رمانتیک بازیا
حس مادری و تجربه کنم
دوستای مجازیمو ببینم..
خواهرزادمو ببینم..
یه دور کامل معنی قرآن و بخونم..
یه کار خیر گنده بکنم واسه دل خودم البته بعد از پولدار شدن:/
یکی از ورزشایی که توشون سررشته دارم و جدی ادامه بدم
گنجینه ی علم و دانشمو تا حدی که از خودم راضی بشم فول کنم..
آیلتس بگیرم
و یه کتاب بنویسم:)
فعلا همینا به ذهنم رسید
میدونم خیلی درهم نوشتم ولی خواستم فی البداهه باشه:|
فعلنی:))

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۰۱
حیات ..

بعد از مدت ها ننوشتن راحت نیست دوباره گرم کردن چونه و آب کردن کلماتی که توی مغز یخ زدن..

نوشتن عنوان که دیگه از مصایب بزرگه!
من در حق این وبلاگ خیلی بد کردم چون هر وقت احساس تنهایی میکردم و یه جورایی دلم گرفته بود میومدم سراغش سعی میکردم به هر نحوی که شده کلمات درهم و برهم توی ذهنم و ردیف کنم و دکمه ی انتشار و بزنم و بعدشم بشینم منتظر نظر یا بازدیدارو چک کنم:/
اگه بخوام یه اعلام وضعیت کلی کنم..باید بگم الان یک ماه و دو روز از اون شنبه ی بعد از انتخابات که کوله بارم و جمع کردم و با ترس و لرز از شهر دانشجویی حرکت کردم به خونمون میگدزه..به امید اینکه یه هفته بعد دوباره کلاسا شروع میشه و برمیگردم دانشگاه..ولی خب نشد و یک ماه با نگرانی و نامفید گذرونده شد.
تو این اوضاع تنها چیزی که میتونست باعث تفریحم بشه بودن کنار دوستای تلگرامیم بود که گوشیشمم پوکید:/خدا بیامرز یه چند روز دیگه تولد پنج سالگیش بود:))الان دیگه یه بهونه ی گنده دستم دارم واسه پروژه ی گوشی جدید و یه بهونه ی گنده تر به نام کرونا بابت کنسلی پروژه :|
مراقب خودتون باشید زیاد
 

۸ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۱۹
حیات ..