تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

بده باد ببره غصه هاتو ^_^

منوی بلاگ

۱ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

هیچی نمیتونه کم کاریام تو نوشتن‌ رو ماستمالی کنه، ولی خواست یه سری چیزارو بنویسم تا بمونه، تا یادم نره..

اگه بخوام از ۱۴۰۱ بگم.
( هنوزم باورم نمیشه که ۱۳۰۰ تموم شده)
اولش خوب شروع شد. فرودینش پر ماجرا بود و بعد از دو سال آموزش مجازی باز دوباره رفتیم دانشگاه. خیلی استرس کشیدم و اذیت شدم سر خوابگاهی که میگفتن بهم تعلق نمیگیره و یه شب خونه‌ی یکی از بچه ها که اونم تنها بود موندم. ولی بعدش خداروشکر یه تخت تو اتاق ده نفره نصیبم شد؛ اتاق ده نفره‌ای که ۵ ۶ تا تخت خالی داشت. سمانه که از هم اتاقیای ترم یکم بود هم باهام بود ولی خب رابطمون خیلی صمیمی تر شد باهم و کلا هردومون یه جور دیگه شده بودیم. دوستای جدید دیگه پیدا کردم از شهرای مختلف که اونم واقعا بچه های خوبی بودن.
مثل همه‌ی فروردینای دیگه کش دار گذشت ولی میتونم بگم خوش گذشت. حسابی تلافی روزایی که از ترس کرونا تو خونه حبس شده بودم رو در آوردم.اولش که ماه رمضون بود ولی بعدش بیشتر روزا با بچه ها پارک و پی ولچرخی و تفریحات سالم و یخ در بهشتای ترش بودیم، و خبری از درس نبود:))
امتحانای خرداد شروع شد، و ترم سختی و گذروندم، و برای اولین بار یه درس و با ۹ افتادم( که الان میفهمم حکمتش چی بوده چون ترم بعدش با یه استاد فوق العاده آشنا شدم و با ۲۰ پاسش کردم)
روز آخرین امتحان، با دوتا از بچه ها رفتیم یکی از شهرای اطراف. تجربه‌ی خوبی بود ولی خییلی خسته شدیم. شب برگشتیم، با ۴۰ دقیقه تاخیر رسیدیم خوابگاه و نگهبان محترم و مهربون خوابگاه باهامون دعوا کرد🥲 هرچی گفتیم اولین بارمونه که قبل از تایم مقرر میایم کوتاه نیومد🥲😂حقم داشت.
آخر ترمی عصبانیت آقای نگهبان هم دیدیم.

از تابستون ۱۴۰۱ اگه بخوام بگم..خیلی دنبال کار بودم ولی پیدا نکردم، همه جا سابقه کار میخواستن.. فقط چند جا تولید محتوا کردم در حد زیر ۱۰۰ تومن دستمزد گرفتم ولی دیدم تو سایتشون مطالب رو به اسم من ثبت نمیکنن و دیگه بیخیالش شدم..
اما بهترین اتفاق تابستون، رفتن به سفر دو روزه با چند نفر از دوستای مجازیم بود که ۶ سال بود میشناختمشون و تا حالا ندیده بودمشون. آخه هممون تو شهرای مختلف ایران پراکنده ایم..  میتونم بگم از بهترین تجربه های عمرم بود. و خیلی خیلی خوشحالم که برای اولین بار همه ی واقعیت و به خانوادم نگفتم 😂🥲 و اینجوری شد که قفل سفر بدون خانواده رو شکستم.
بقیه ی تابستون هم با کارای گواهی نامه و عروسی یکی از فامیلا و زدن چندتا کار گلدوزی گذشت. و آخر تابستون هم که شروع یه سری از اتفاقات تلخ بود بود..
مهر ماه هم که با استرس و نگرانی شروع برام.. و تا اوایل آبان نرفتم دانشگاه. این ترم مثل ترم قبل نبود و بیشتر درس خوندم و معدلم و کشیدم بالا...قلق استادا و درس خوندن دستم اومد. بالاخره وسواس و گذاشتم و کنار و یه مسیر و واسه آینده انتخاب کردم که البته همونم شد نشد داره و اصلا معلوم نیست تهش چی بشه..
دی ماه که درگیر امتحانا بودم و بهمن هم با درس خوندن واسه ارشد گذشت. هرچند پیوسته نبود درس خوندنم و دیر شروع کردم ولی خب سعی دارم تا خرداد تلاشمو بکنم که بشه.
دو هفته از اسفند و رفتم دانشگاه و نسبتا پر ماجرا بود. پر از دو راهی و فکر کردن و تصمیم گیری بود برام در مورد مسائلی که تا الان  واردشون نشده بودم.
فک نمیکردم ماجراهای یه سال رو بتونم تو چندتا پاراگراف جا بدم، ولی شد.. زندگی همینه دیگه.. میگذره، در لحظه پدرتو در میاره ولی وقتی برمیگردی عقب و نگاش میکنی میبینی چقدر پوچ و تباه بوده و ارزش غصه خوردن نداشته..

سعی میکنم تو سال جدید بیشتر ریسک کنم، نترسم از تجربه های جدید، کمتر حرص بخورم، بیشتر خودمو دوست داشتم باشم و آدم بهتری باشم.

 

خلاصه بگم امیدوارم سال جدید براتون پر از تجربه ها و اتفاقات خوب باشه و رو به رشد باشید. عیدتون مبارک❤

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۲۱
حیات ..