تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

بده باد ببره غصه هاتو ^_^

منوی بلاگ

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

وی واپسین دم های 18 و اندی سالگی را می گذراند...اش است
وی خیلی خوشحال است چون فکر می کند خیلی باز تجربه شده است.
او فکر میکند در طول این 19 سال خوشبخت ترین دختر روی زمین بوده است،و چه شیرین است این فکر،حتی اگر فکر باشد.
ثانیه های 19سالگی اش بسیار ژولیده تر از آنچه می اندیشید سپری شد...
اما قول می دهد تا جایی که توان دارد لحظه های 19 و اندی سالگی اش را آنطور که دلش با هماهنگی عقلش می خواهد زندگی کند...
تصمیم دارد عاقلانه و هدفمند زندگی کند.
بیش از حد دلسوز دوست و دشمن نباشد،قضاوت عجولانه نکند،الکی روی مسائل ریز نشود و...
می خواهد بکوشد، بپوید و بجوشد تا رستگار شود..
بین خودمان و خودتان بماند ولی ازینکه سال آینده قرار است 20 سالگی اش تمام شود میترسد..
او با وجود تمام مشکلات و نگرانی ها خوشبینانه در مسیر زندگی قدم های کوچک و استوار بر می دارد.
او فکر می کند در بهترین ماه و روز و فصل سال بدنیا آمده است.

برایش دعا کنید:))


+عنوان سنگینه هااا،کمرتون و به پایید..زیادی کوتاه بود عوضش کردم:)
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۷ ، ۲۱:۵۳
حیات ..

دو ماه پیش که رفته بودیم مشهد،وقتی برای آخرین بار قرار بود بریم زیارت نزدیکای اذان ظهر بود که تصمیم گرفتیم نماز و تو حرم بخونیم بعدش بار و بندیل و ببندیم بریم به سمت دیار خودمون...خلاصه رفتیم زیارت کردیم و نشستیم تو یکی از صفای نماز منتظر اذان،و من حالم بسی آشفته بود،چون هم کولرارو خاموش کرده بودن هم اینکه داشتم ضعف میکردم از گرسنگی...در حدی که نای حرف زدن نداشتم.از شانس حتی یدونه ازین شکلات بد مزه های کرمی یا نارگیلینم تو کیفامون پیدا نشد:/

خلاصه منگ وار داشتم دور و اطراف و نگاه میکردم،به جمعیت!به آدما!به شلوغی!به هیاهو!  

یهو تو دلم گفتم خدایا این همه آدم واسه چی اومدیم اینجا؟آفریفایی،عرب،ترک، فارس،کرد...

و خیلیاشون شاید حتی زیر خط فقر به حساب بیان این و میشد از ظاهرشون احساس کرد...از گرسنگی مغزم خورده شده بود ،افکار خبیثانه دست از سرم بر نمی داشت،گفتم یا علی بن موسی الرضا واقعا هستی؟نکنه فقط سنت باشی که داریم ادامت میدیم!...نکنه این کارمون در آینده جاهلیت به حساب بیاد...!نکنه فقط یه اعتقاد باشی ...!

گفتم بهم حق نمیدی؟؟فرق نمیذاری بین اونایی که دیدنت و منی که همچنان منتظرم،منتظر امام زمانی که معلوم نیست قبل از مرگم ببینمش یا نه؟

بهش گفتم  بیخیال این حرفا،منم الان گرسنمه!گرممه! اومدم خونتون یه ساعت بعد هم میخوام برم خونمون...الانم اومدم باهات خداحافظی کنم...فدای اون ضریحت بشم که به خاطر خطر خفه شدگی نتونستم لمسش کنم اگه هستی یه جوری این حالت ضعف منو رفع کن چون حتی واسه نماز هم تمرکز ندارم :) 

شنیده بودم هر روز تو حرم نذری میدن،ولی من که نذری نمیخواستم،با یه شکلات هم راضی میشدم،یا حتی اینکه گلیکوژنای بدنم زودتر تبدیل به گلوکز شه تا حس بی حالیم رفع شه..دلم نمیخواست باور کنم صدام و نشنیده..منتظر بودم هی سرم و میچرخوندم و دور و برمو نگاه کردم،خبری نشد ..بیخیال شدم،با صلوات شمار گوشیم تو دلم صلوات میفرستادم...تو حال خودم بودم که یهو صدای خانم خانم گفتن یه خانمی و شنیدم که تازه اومده بود بغل دستم نشسته بود،اندازه ی دوتا بند انگشت نون بربری کنجد دار داد دستم با لبخندون گفت احسان سفره ی امام رضاست:)

و من o_O

همون یه تیکه نون به قدری خوشمزه بود و دلم و گرفت که دیگه نگم براتون^_^


+البته شاید اینجا ماجرا از نظر خواننده ها مسخره به حساب بیاد،یا شایدم واقعا اتفاقی بوده باشه ولی خیلی تاثیر گذاشت رو اعتقادم:)

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۷ ، ۱۸:۲۹
حیات ..
اون جایی که با خودت بی رحم میشی تا بتونی خودت و نجات بدی...:))
موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۷ ، ۰۰:۳۹
حیات ..

دیدید تا حالا وقتی دعا می کنید،بعدش چه حس با حالی دارید؟!یه حس رهایی که انگار یه جورایی خیالتون راحت میشه از بابت یه چیزایی،البته دعای خالصانه و از ته دل و نه لزوما مواقع گرفتاری...درسته که خیلی از مواقع تا خودت دست به کار نشی خدا هم برات کاری نمیکنه،ولی بعضی از خواسته هامون اونقدر عجیبن که کاری از دست خودمون بر نمیاد و تا وقتی اونارو نسپاریم دست یه قدرت بزرگتر دلمون آروم نمیگیره...

تازه وقتی همه چیو سپردی دستش باید یه خرده براش زبون بریزی،قشنگ قشنگ حرف بزنی...

باید بهش بگی که اون چقدر بزرگه و تو هیچی نیستی در برابرش..باید بهش بگی چقددررر دوسش داری و بهش بگو میدونم که دستم و رد نمیکنی، بهش بگو میدونم که همه چی از دستت بر میاد..

راستی نیای پررو بازی در بیاری یهو اول کاری بدون تشکر کردن دعا کنیییا...اول یه خرده خودت و لوس کن بگو مرسی که میتونم حرف بزنم و ازت بخوام،اگه نمیتونی حرف بزنی بگو مرسی که میتونم فکر کنم و تو دلم باهات حرف بزنم.بگو مرسی به خاطر همه ی اون چیزایی که بهم دادی در حالی که خیلی راحت میتونستی ندی...واقعا ما چرا اینقدر پر توقعیم؟؟

خب حق داریم،تو ذاتمونه که همیشه بهترینارو بخوایم،ولی بیاید حداقل طلبکار نباشیم،غر نزنیم،نگیم چرا به فلانی دادی به من ندادی،خب بنده ی خدا تو مگه خبر داری فلانی چی کم داره تو زندگیش؟دیگه ادامه نمیدم چون ممکنه اعصاب مصابم بریزه بهم،نمیگم چیشد اینا اومد تو ذهنم...

خدایا بهمون آرامش بده :)حتی تو طوفان

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۷ ، ۲۲:۱۳
حیات ..
حال اون آقای همسایه پشتی که تو بالکنشون خاک انداز و میگرفت زیر بارون تا پر شه و باهاش به گلای تو بالکنشون آب بده خریدارم:)

حال اون دختربچه ی صورتی پوش همسایمون که با یه چوب که بهش نخ وصل کرده بود سعی داشت از جوب کنار خونشون ماهی بگیره هم خریدارم:)

حال همه اونایی که سبک زندگیشون عوض شده و یه تحول جدید دارن تو زندگیشون خریدارم،حتی پسرخاله ی کچلم که میخواد سربازی:)


+دو مورد اول کشفیاتم موقع درس خوندن بود:/

++دوستم میگه بیا دیگه درس نخونیم،دو روز دیگه انقلاب میشه:/ممکنه سنجش و با موشک بزنن..تازه به احتمال زیاد  دانشگاه ها رو میبندن:|


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۷ ، ۲۱:۴۹
حیات ..

راستشو بخواید خودمم دقیق نمیشناسمش!ولی خب منو احمد آقا یه وجه شباهت بزرگ داریم ... شباهتمون شماره ی موبایلمونه که فقط یه رقم باهم اختلاف داره،و این باعث آشنایی منو احمد آقا شده،البته بعید میدونم اون منو بشناسه

اولین شبی که شناختمش هوا سرد و گرفته بود،انگار میخواست بارون بباره ،یهو وقتی گوشیم و چک کردم،دیدم 5 تا میسکال ناشناس و یه اس ام ام از همون شماره دارم!اس ام اس و باز کردم:《سلام،کجایی پس؟بیا پایین دو ساعته زیر بارون منتظرتم》

یا حضرت عباس!چرا منتظرمه؟کی منتظرمه؟رفتم بالکن یه نگاه بیرون انداختم دیدم کسی نیست!بارونم که فعلا نباریده:/زهی خیال باطل!کی میتونه منتظر من باشه آخه:| 

گوشی و برداشتم که اس ام اس بدم شما؟

دیدم همون شماره دوباره زنگ زد!

گفتم بله؟صدای شر شر بارون میومد.. مکث کرد گفت احمد آقا هستش؟؟یه صدای سرحال و بدون لهجه و البته مردونه ایی بود.

خلاصه یه نخیر اشتباه گرفتیدی گفتم و قطع کردم.

البته اون بنده خدا هم معذرت خواهی کرد..

طبق مشاهده ها و تجاربی که داشتم این احمد آقا

سیم کارتشو داده به مریم که انگار خانمشه یا نامزدشه !آخه یه بارم یه خانم تهرانی زنگ زد گفت:سلام عزیزم خوب هستین؟گفتم ممنون مرسی،چند ثانیه هردومون سکوت کردیم پرسیدم با کی تماس گرفتین؟گفت:مریم جان مگه خودت نیستی؟گفتم نخیر،اشتباه گرفتید...گفت:مگه شما خانم احمد آقا نیستی؟؟گفتم نه والا،گفت مطمئنی؟؟گفتم بله :| و از اونجایی که شماره ی خانم أحمد آقا رو حفظ بودم درستشو براش خوندم:| تا مطمئن شه،ول نمیکرد،

یه بار دیگه هم یه آقایی زنگ زده بهم که صداش به شدت شبیه عموم بود،منم باهاش گرم برخورد کردم،آخرش فهمیدم با مریم خانم کار داره:/

خلاصه این مریم خانم و احمد آقا دست از سر ما بر نمیدارن،دلم میخواست بهشون زنگ بزنم بگم وقتی میخواید به کسی شماره تماس بدید اون یه رقم آخرشو درست تلفظ  کنید:)البته این ماجراها واسه دو سه سال پیشه،الان دیگه خیلی وقته ازشون خبر ندارم و خیلی وقته کسی منو با اونا اشتباه نگرفته،ولی خب یادشون هنوز تو خاطرمه:))

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۷ ، ۱۲:۳۴
حیات ..
1/سه ساعت بود رفته بود حموم داشت با ظرف شامپو می کوبید به تشت  که مثلا طبله!همزمان هم واسه خودش حسین حسین  میخوند:/خودشم بدون لباسس
آخرش هم به زورقانعش کردیم بیاد بیرون 
بعد بهش میگم اجرت با امام حسین،عذاداریت قبول فرزندم
میگه مگه شماهم شنیدید؟؟؟

2/اگه از شما تو کتابخونه کسی که باهاش رودرواسی دارید و تازه گپ زدنتون تموم شده و از قضا متوجه شدید دوز پسرش ولش کرده و اینم اوضاش داغونه درخواست هندزفری کنه چی میگید؟؟
الف)نیوردم [دولوغ]
ب)هندزفریم خرابه [باز دولوغ]
ج)گوشام عفونت داره[دولوغی دیگر]
د)من مشکل شنوایی دارم،ممکنه توام مشکل شنوایی پیدا کنی [هار هار]

3/تازگیا یه مرضی پیدا کردم،احساس میکنم همه دارن در مورد من حرف میزنن...مثلا تو اتاقم احساس میکنم مامان و بابام در مورد من حرف میزنن:]

4/چند روز پیش فیلم and over و دیدم،خیلی جالب بود به نظرم،همش دوست دارم به بقیه پیشنهادش کنم غافل ازینکه بابا شاید طرف ازین سبک خوشش نیاد:/ماجرای یه پروفسوریه که همسرش تو آتش سوزی میمیره و چون این خیلی بهش علاقه داشته،از تارای موهای توی برس زنش و شبیه سازی میکنه،ولی روح و اخلاق هیچکودوم از همسرایی که واسه خودش میسازه شبیه همسر خودش نمیشه:))) شاید ماجراش عاشقانه باشه ولی من ازین شبیه سازی سلول بسی ذوق کردم،هرچند که غیر اخلاقیه 

5/اگه رمز ورود به وبلاگمونو یادمون رفته باشه،چبکار میتونیم بکنیم؟:(
این رمز تو سیستم گوشیم سیو شده،الان با لپ تاپ نمیتونم وارد شم:/

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۷ ، ۲۲:۴۸
حیات ..