همون جمله ی "ای حال نامعلوم ،آروم باش آروم"
نمیدونم چرا هر وقت به یاد خود واقعیم میوفتم میام میخونمتون و هوس نوشتن میکنم...چقدر،دوست دارم این حس خوب تنهایی و که در این مواقع دارم..
چقدر بده آدم خودشو یادش بره..و تاثیر بگیره از اطرافش!
بعد یهو چشماشو باز کنه ببینه شده آدمی که اصلا شبیه خود واقعیش نیست..خیلیا همین طوری ظاهرا یه شبه عوض شدن
شده مثل آدمای اطرافش بدون اینکه بدون کی هستن..
یه وقتایی یه تلگنر یادت میاره که چی بودی و چی می خواستی بشی و چی شدی دخترر!!تلنگر که میگم منظورم شکسته...شکست فکری!یا ذهنی!
مثلا مدت ها درگیری یه افکاری میشی و بعد متوجه میشی ای دل غافل همش غلط بود:(
این همه مدت گذشت و تو هیچ رشدی نکردی یا حتی تلاش هم نکردی که رشد کنی..
اینجاست که یاد اون جمله ی معروف زمان کنکور که میگفتن "یه روزی دلت واسه این روزا تنگ میشه"میوفتی و دلت تنگ میشه واسه برنامه منظم هرچند ناموفق و اشتباهی که داشتی:))
میدونید این جور وقتا باید چیکار کرد؟باید کوبید از نو ساخت.
باید برنامه ریزی کرد
باید نوشت
از نقطه ضعفا و قوتا
از آدمای مفید
وقتی بکوبی از اول بسازی خیلی محکم تر از قبل میشی
- ۹۸/۰۸/۰۵
اتفاقا امروز داشتم میدیدم از16ام پست نذاشتی میخولستم بیام دعوات کنم:)
قدر این روزامون رو باید بدونیم,بهترین قسمت عمرمونه
که تلف نشه