تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

تودلیجات

هیچ چیز ابدی نیست...باور کن

سلام خوش آمدید

از آخرین روزهای ۲۴ سالگی

يكشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۱۹ ق.ظ

تو هوای بارونی و کمی سرد در حالی که اتاقم تاریکه و تکیه دادم به کمد، دارم مینویسم. یکی دو روز دیگه ۲۴ سالگیم تموم میشه.. ۲۵ سالگیم اصلا شبیه چیزی نیست که همیشه تصورش رو داشتم. حس میکنم تو نقطه‌ی صفرم. انگار ایست زدم و دیگه زندگیم پویا نیست. ترس از دست دادن زمان و دیر شدن هر لحظه باهامه، انگار همه دارن موفق میشن توی کار و درس و رابطه و فقط منم هیچکدوم رو درست و حسابی جلو نبردم. نمیدونم گره کارم کجاست ولی بالاخره هر کس یه مسیری داره، بالاخره پیدا میشه.

این چند وقت از خیلیا حرف شنیدم که چرا ارشد رو نرفتم، چرا خودم و معطل کردم، دنبال چیم؟ 

نکته‌ی مثبت این روزام اینه که پاره وقت دارم جایی کار میکنم که باعث شده تا حدودی دستم بیاد که از یه شغل ایده آل چه انتظاراتی دارم. ولی اگه این ماه و بهم حقوق نده نمیمونم.

باشگاه هم به خاطر کارم ول کردم.

تا میام درس بخونم کلی فکر دوباره میاد تو ذهنم و باز هم سر دو راهی قرار میگیرم، هی شک میکنم به مسیرم. میدونم اشتباهه، سعی میکنم تا جایی که بتونم جلوشو بگیرم ولی واقعا سخته بخدا که سخته.

نمیخوام محیط اینجارو به قول معروف ترومالایززز کنم و غر بزنم ولی اینجا برام شده یه جای اصیل که دوست ندارم توش ادا در بیارم و هر چی احساس دارم میریزم بیرون. 

  • حیات ..

نظرات (۱)

کاملا میفهممت ... 

امیدوارم

امیدوارم

بهترین ها نصیبت بشن

پاسخ:
 آخ عزیزم..
چه خوبه که میبینم اسمتو
مرسی قشنگ من، همچنین💗

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

بده باد ببره غصه هاتو ^_^