هوای مَلَسِ لیمویی:))
ساعت حدودای ۸ شب بود که با رها کردنِ درِ سنگین و محکم واحد و شنیده شدن صدای ترسناکش زدم بیرون از خوابگاه...و فقط یک ساعت فرصت داشتم دنبال سیر کردن معده ی بدبختم باشم..
شما میتونید یه آدم گرسنه ی ناهار و صبحونه نخورده ی سرما خورده ی گوشت کوب خورده رو تصور کنید[یادتون باشه چیا خوردم و چیا نخوردم ته پست ارزیابی میکنم]
هوا ملس بود..میتونم بگم عاشق هوای ملسم...ارینایی که نه سرده نه گرم:)
هوای ملس تک نفره است،بله بله ! باید تنهایی تند تند قدم زد و لذت برد..فکر کنم من از معدود دخترایی هستم که آروم آروم راه رفتن تو پیاده رو حوصلمو سر نمیبره ولی خب بازم نمیتونم با بابام هم قدم بشم و به اصطلاحی به پاش نمیرسم..
خب خب داشتم از لذت قدم زدن تک نفره میگفتم..البته اینم بگم تنهایی قدم زدن واسه موقعی خوبه که حوصله ی حرف زدن نداری وگرنه یه رفیق پایه ی دیوونه بازی در خیلی از زمان ها ارجحیت داره...
حال داغون منو جنب و جوش مردم و چراغای روشن مغازه ها از همه مهم تر سکوتی که تو ذهنم حاکم بود خنثی کرد...یعنی از پایین نمودار اومدم وسطش و به قول خارجیا شدم so so
بعد از چند متر قدم زدن به این نتیجه رسیدم که بیخیال فست فود و ازین قبیل آت آشغالا بشم و روی آوردم به آت آشغال دیگری به نام سالاد الویه آماده ی سوپری
میدونم ریسکش بالاست و ممکنه سسش فاسد شده باشه و اصن معلوم نیس تو کارخونه چطور بهمش زدن...تازه توش ژامبونم داره..میدونم ماده ی نگه دارنده داره میدونم املت و نیمرو سالم تره ولی خب طبق معمول این بار هم گوش به ندای قلبم دادم و به قصد خریدش وارد سوپری شدم و تصمیم گرفتم اصلا قیمت نپرسم و فقط کارت بکشم...چون یه چیزی تو ذهنم میگفت امشب شب توعه حیات!امشب فقط کارت بکش!امشب و دانشجو نباش...
از اونجایی که سالاد خالی از گلوی آدم پایین نمیره
چهار گزینه ای معروف" آب ،نوشابه ،دوغ ،دلستر" برام ایجاد شد،و در همون ابتدا آب حذف شد:/نمیدونم چرا وقتی هر بار تو دقیقه های اول حذف میشه بازم دفعه ی بعد میاد تو ذهنم...احتمالا به خاطر مایع حیات بودنشه[هار هار هار]
بگم براتون که دوغ هم همون ابتدا حذف شد به بهونه ی اینکه سردی میاره..
و اما یک راست رفتیم سراغ گزینه ی دلستر...
گفتم: یه دلستر هم بدید آقا..
دیدم دستشو گذاشت رو سیب:/...اوه ..یادم رفته بود اسم لیمویی عزیزم و بیارم
قبل از اینکه سیب و بیاره بیرون با حالت نگرانی گفتم لیموشو بدید:|
+لیمو نداریم..انگور بدم؟
انگور؟فقط یه بار انگور خوردم که یه طعم شیرینی داشت و دوست نداشتم..واسه من گزینه ی بعد از لیمو هلو بود...من اون لحظه به هیچ چیز جز خوردن غذا فکر نمیکردم:دی
و اصلا اصلا حواسم به اون پیام بازرگانی معروف نبود
گفتم:هلو بدید بی زحمت
یه لبخندی اومد رو لبای فروشنده
گفت هلو هم نداریم..استوایی بدم؟:))
استوایی؟اصلا یادم نمیومد چه طعمیه..موقعیت ریسک کردن نداشتم:دی
گفتم هیچی نمیخوام آقا:|ببخشید
داشتم حساب میکردم که یهو فروشنده گفت عههه نوشابه ی لیموییشو داریم بدم؟:دی
با چشمان قلب قلبی شده رضایتمو اعلام کردم و خوشحال و شاد و خندان به سمت خوابگاه رفتم:))
- ۹۸/۰۸/۱۴
حیات ،،، هلو رو بدم لیمو بدم 😀
حالا این خوبه من میخواستم بلیط بگیرم مثل خانوم شیرزاد تو ساختمون پزشکان بهش گفتم واقعاااا؟😅😅😂😂😂 آخه قبلش گفت میتونید بلیط اینقدر ی هم بخرین.
اصلا حواسم نبود به این موضوع ..
مرد خندش گرفت خخخ