- ۱۲ نظر
- ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۵۰
امروز صبح آماندا تا من را دید گفت: "چه پولیور قشنگی، خیلی بهت میآد". بعد هم کلهاش را فروبرد توی مانیتور و مشغول محاسبهی سایز میلگردهای ستونهای بتنی پل شد. همین دو جملهی ساده، هزار ژول انرژی برایم تولید کرد. پارسال هم با دوستم رفته بودیم رستوران. گارسونمان یک دختر خیلی جوان بود که وقتی میخندید یک چالهی گود میافتاد روی لپ راستش. غذا را که آورد رفیقم بهش گفت: چال گونهات خیلی جذابه. بعد هم با سر رفت توی کاسه سوپ قارچ و مشغول خوردن شد. گارسون هم دو برابر لبخند زد برایمان و چال گونهی راستش به اندازه یک بند انگشت گود شد. معلوم بود که همین یک جملهی ساده کار خودش را کرده و روز گارسون را قشنگ کرده است.
خود من هم چند سال پیش رفته بودم توی یکی از دهات شمال ایالتمان. توی راه برگشت دم یک کافه نگه داشتم تا چای بگیرم. کافهدارش زن پیر و چروکی بود که موهایش را آبی کرده بود. به نظرم خیلی قشنگ میآمدند. همین را بهش گفتم. آنقدر خوشحال شد که آمد این طرف دخل و بغلم کرد. حالا بماند که چایاش مزهی پشکل خشک میداد.
دارم یاد میگیرم که زیباییها را اعلام کنم. به شکل بیمنظور و بیخطر. همان تعریف یا کامپلیمنت. باید اعتراف کنم که در کنار میلیاردها خاصیت خوبی که فرهنگ ما دارد، جای این یکی کمی خالی است. شاید هم من میترسم از این سلاح کاربردی برای خوب کردن حال دل ایرانیها استفاده کنم. ترس از سوِءتعبیر. پارسال با دو نفر قرار داشتم شهرکتاب میدان ونک. خانم پشت دخل لبخند که میزد، امید به زندگی آدم سه برابر میشد. اما به هیچ وجه جرات نداشتم زکاتش را به آن خانم پس بدهم و بگویم چه قدر لبخندتان قشنگ است. احتمالا بابت این تصور که از این سلاح بینهایت بار سواستفاده شده و کاربردش راه انداختن کارهایمان شده یا کشاندن پای صاحب قشنگی به رختخواب. حتی جرات نداشتم به رانندهی تاکسی ونک-آریاشهر بگویم که چه خالکوبی قشنگی روی گردنش دارد. به هر حال ممکن بود سوتعبیر کند و بگوید که در خانهاش شتر سخنگو نگه میدارد، بیا تا برویم.
همین شد که با خیال راحت به پیرزن خارجی توی دهات گفتم چه موهایت قشنگ است اما به داخلیها نگفتم. اما خب. تمرین لازم دارم. تعریف و کامپلیمنتِ بیمنظور و بیخطر، خیلی لذتبخش است. اصلا مثل سیب و انگور و نارگیل، میوهای از میوههای بهشت است. چه اشکال دارد به نگهبان ساختمان بگویم که موهایش را چه قشنگ کوتاه کرده. یا مثلا به ماموری که پای پاسپورتها را مهر میزند بگویم چه سبیلهای حقی داری. یا به مهماندار هواپیما بگویم رنگ چشمهایت مثل آسمان ماه نوامبر است. بعد هم راهم را بکشم و بروم. بیآنکه هیچ چیزی بخواهم. بیمنظور و بیخطر، چند لحظه آدمها را از کثافت دنیا فارغ میکنیم. چی بهتر از این؟
فهیم_عطار
@Amiralichannel
+وقتی این متن و خوندم به خودم گفتم آفرین دختر...دمت گرم :)
چون حس میکنم تنها ویژگی مثبتم باشه که خودم با اطمینان میتونم ازش حرف بزنم..و به نظرم تعریف کردن ازش خود شیفتگی نباشه،چون کار سختی نیست..و بدست آوردن این ویژگی خیلی راحته..و اکثر آدما قبولش دارن ولی اجراش نمیکنن:)
ولی خب واقعا بعضیا جنبشو ندارن:|مثلا اونقدر ذهن کثیفی دارن که ممکنه فکر کنن داری بهشون حسودی میکنی!یا مثلا میخوای نخ بدی..هردوی این موارد برام پیش اومده:||البته تعریف کردن بی مقدمه از آدما یه کم غیر معقوله ولی بیاید تو تعریف کردن از خانواده و دوست و فامیل و اونایی که باهاشون راحتیم و میدونیم ذوق میکنن و با ظرفیت کم نذاریم:)
ماجرا از اون جایی شروع شد که یکی از دوستام پشت سر هم هی اتفاقای بد واسش میوفتاد و سر هر کدوم از اطرافیانش یه بلایی میومد،اولش که نامزدیش با پسر عمش بهم خورد(پسره نرمال نبود) بعد کل روابط عمه و عمو و مامان بزرگش اینا باهاشون خورد تو هم...بعد یه ماه نگذشته متوجه پسری شد که نزدیک سه ساله دوسش داره ولی تا حالا بهش نگفته بود، خلاصه اینا رفتن تو فاز عاشقانه و قرار برای ازدواج و خانواده هاشونم در جریان بودن که میزنه پسره تصادف میکنه:( و بعد از دو ماه هنوز تو بیمارستانه...تو این حین پای یه پسر دیگه میاد وسط که اونم به دوستم علاقه داره:دی
اونم بنده خدا هم تصادف میکنه ولی فقط دستش میشکنه (انگار پسرای مردم بر حسب علاقه بهش مصیبت میبینن)
خلاصه یکی از دوستای دوستم بهش میگه که خیلی مشکوکه که همش بد میاری احتمالا یکی طلسمت کرده یابختتو بسته، و آیدی یه دعاگر و میده بهش..از شانس اون دعاگره هم میگه تو رو طلسمت کردن،بعد میگه 500 تومن واریز کنید تا طلسمتونو بکشونم:/
نمیدونم تا حالا پیش فالگیر یا دعاگو و دعاگر و اینا رفتید یا نه ولی بعضیاشون خیلی باحالن ،اون ناوارداش اول اسم مادرتونو میپرسن
دوستم گفت بیا برای اینکه تشخیص بدیم ایشون شعر تحویلمون داده یا خیر توام برو پیشش بگو من تو زمینه ی کنکور همش بد میارم 😂دو ساله که تلاش میکنم ولی نتیجه نمیگیرم.
اولش ترسیدم گفتم نه عامووو، حالا میزنه جادوم میکنه بیا،بخت منو ببنده کی میخواد جواب بده؟میخوای بچه هامو بی پدر کنی؟
اونم هر هر میخندید،میگفت ای کاش به توام بگه طلسم شدی خیالم من راحت شه..
خلاصه منم رفتم پی ویش گفتم فلانه و مشکل درسی دارم و اینا،گفت امکان داره طلسم شده باشی ○_0
بذار شب برات میبینم،بعدش گفت فقط واسه خودت ببینم؟یا واسه شوهرتم میخوای؟:/
از همین حرفش فهمیدم که هیچی بارش نیست
گفتم مجردم حاج خانم
خلاصه شب اومد گفت طلسم سنگین افتاده روت که ممکنه تو هر کاری به مشکل بخوری...(نه بابا!!)
گفت اگه خواستی هزینه ی شکستن طلسم 500 هزار تومن میشه!
و این شد که فهمیدیم که بعله!شعری مفت بیش نبود ...و دوستمم از ذوق این که طلسم نشده بندری میزد.
من به رمالی و فال قهوه و اینا اعتقاد ندارم،مخصوصا مجازیش که الان بازارش داغ داغ شده...ولی به طلسم اعتقاد دارم چون تو قرآنم هست...ولی شنیدم فقط یهودیا میتونن طلسم کنن کسی و:/ و کسایی میتونن طلسم و بشکونن که با اجنه در ارتباطن ،خیلی دوست دارم در مورد پیشگویی و جن بیشتر بدونم
یکی از دوستای مجازیم داره دوره ی فالگیری میبینه:/
ولی بعضیا هستن ذاتا استعدادشو دارن
آدم تعجب میکنه از اطلاعاتی که دارن،من واسه سرگرمی میخواستم برم پیش یکی از آشناهای خالم که خیلی وارده مامانم نذاشت،گفت اون برا کساییه که مشکلات خاص دارن،حالا میزنن مشکل درست میکنن بیا،راستش خودمم اصلا دوست ندارم از آینده بدونم.
+ببخشید که اینقدر نگارشم ضعیفه،حرفای جالب واسه گفتن زیاده ولی وقت واسه جمله بندی و تایپ درست و حسابی نیست :|
من همانم که در شب
روحت را در خواب به تمامی بازمیستانم
تا به آن آرامش دهم
و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمیانگیزانم
و تا مرگت که به سویم بازگردی
به این کار ادامه میدهم.
(انعام۶۰)
+چه خبره عامووو؟5 نفر خاموش؟
آدم میترسه:/